تو به من خندیدی و نمی‌دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می‌دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

من را در فیس بوک دنبال کنید. (meysam ashjaei)

نظرات شما عزیزان:

میثم اشجعی

ساعت19:49---4 ارديبهشت 1391

جان؟؟؟

میثم اشجعی

ساعت16:35---4 ارديبهشت 1391

مرسی از نظراتون. آدم دل گرم میشه.

rostami

ساعت14:46---4 ارديبهشت 1391

زیبا بود. از اون شعرایی هست که آدم هر چند بارم که بشنوه لذت می بره.

وروجک

ساعت13:27---4 ارديبهشت 1391

مرسی.
یاد جشن فارغ التحصیلیم افتادم. مجری این شعرو خوند.
چه دوران تکرار نشدنی بود و ما قدرشو ندونستیم.

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: